رحمت خداوند
روزی عارفی ندایی از غیب شنید كه ای اهل دل، آیا میخواهی آنچه از درون تو میدانیم بر مردم آشكار كنیم تا بفهمند كه تو آنقدرها هم كه نشان میدهی زاهد و عارف نیستی؟؟
عارف پاسخ داد: آیا تو میخواهی كه من به مردم بگویم كه حد و اندازه بخشش و رحمت تو چقدر است تا آنها بی پروا از خشم تو و با اتكا به رحمت بی انتهایت به هر كاری كه دوست دارند ، دست بزنند؟؟؟
مجددا همان ندای غیبی به گوش رسید كه گفت : بسیارخب عارف ، تسلیم !!!
نه تو چنین كاری بكن و نه من چنان كاری را انجام دهم .
او معنای رحیم را میدانست.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی